قسمت اول این مطلب: سوتی های فیلم فهرست شیندلر - بخش اول
1:09:17
"اسپیلبرگ" برای اینکه فیلم بیشتر "یاد ایامی" بشه تصمیم گرفت این فیلم رو سیاه و سفید بسازه و با این کارش همشیره و والدۀ طراح صحنه، طراح لباس، فیلم بردار و ... رو به هم اتصال داد و به قول قدیمیها "یه چیزی رو ته یه جایی انداخت که هزار تا چیز نتونستن چیزش بکنن" (برای اینکه اساعۀ ادبی به محضر استاد بزرگوار نشه مجبور شدم جاهای بیتربیتی جمله رو حذف کنم).
حالا فکرش رو بکنین هنوز اون هزار تا چیز اون یه چیز قبلی رو چیز نکرده این آقا یه چیز دیگه رو میندازه ته چیز (میدونم که یه مقدار چیز تو چیز شد ولی به احترام استاد چیز روی چیز بذارین الان چیز میشه). چی کار کرده؟ هیچی گیر داده که فقط یه دختربچه اون وسط باید لباسش قرمز باشه.
تا اینجاش هم مسألهای نیست اما خوب این بچه هستش و بازیگوش و از محدودیتهای جلوههای ویژه هم که خبر نداره، هی از این طرف میره اون طرف باز برمیگرده در همین حین از پشت یه درخت پرشاخه و بدونبرگ رد میشه. حالا چیز بیار چیز بار کن (این جا رو هم چون ممکن بود تشابه اسمی با کسی پیش بیاد حذف کردم). این رو دیگه نتونستن کاریش بکنن و لباس دختربچه هی سیاه و سفید میشه بعد دوباره قرمز میشه. اونجایی که میره زیرتخت هم کلاً سیاه و سفید هستش (احتمالاً چون تصویر نزدیک هستش تابلو میشده به همین خاطر از خیرش گذشتن).
ضمناً مثل اینکه لباسهای این بچه رو با آبرنگ نقاشی کردن چون موقع راه رفتن رنگ پس میده.
البته این رو هم بگم که ایدۀ این کار انقدر جالب هست که میشه مسائل بالا رو ندیده گرفت. انصافاً بچهای هم که برای این نقش انتخاب کردن خیلی با نمکه جوری که افسرهای نازی هم باهاش کاری ندارن و هر جا دلش میخواد میره.
1:15:36
این نازیها هم عجب آدمهایی بودن ها! یارو بیخود و بیجهت صبح که از خواب پا شده تفنگ برداشته ملت رو با تیر میزنه. من تو آرایشگاه از یکی شنیدم که "هیتلر" بچه که بوده توسط یه یهودی مورد عنایت قرار گرفته به همین خاطر از یهودیها نفرت داشته و این نفرت رو به افرادش هم منتقل کرده. البته با توجه به محل انتشار، خبر خیلی قابل استناد نیست.
نمیدونم این صحنه رو چطور توضیح بدم. خودتون میتونین ببینین که بین شلیک تفنگ، تیر خوردن اون دختر و اصابت گلوله به زمین (که بیشتر شبیه آتشبازی چهارشنبهسوری هستش) هماهنگی درستی نیست.
1:18:21
تو این صحنه یه افسری (همون کسی که بعداً "اسکار" رو از زندان میاره بیرون) داره آب میریزه تا نیوش کنه اما مثل اینکه ته لیوان سوراخه و آب خالی شده چون تو صحنۀ بعد (کمتر از 1 ثانیه بعد) دوباره داره آب میریزه.
1:18:29
همونطور که میدونین بعضی جانداران غذایی که میخورن رو جایی توی معدهشون نگه میدارن و بعداً برمیگردونن (شرمنده دیگه اقتضای کار هستش باید بگم) تو دهنشون و میجوئن که بهش "نشخوار" میگن. ظاهراً آقای "اسکار شیندلر" از این دست موجودات هستش چون توی صحنۀ بعد میبینین که قبل از گذاشتن غذا توی دهنش داره یه چیزی رو میجوئه.
البته شاید هم شب غذا "کوفته" دارن و "اسکار" داره برای شب تو دهنش "آلوخشک" خیس میکنه تا بذارن لای "کوفته"ها.
1:28:43
انصافاً این مورد دیگه از "اسپیلبرگ" بعید بود. افسر نازی بعد از اینکه هفت(...)تیرش کار نمیکنه یه کـُلت از جیب دیگش درمیاره تا یه نفر رو اعدام کنه اما اون هم کار نمیکنه و عصبانی میشه و راهش رو میگیره میره و در عین ناباوری تو صحنۀ بعد (1:29:11) میبینیم همینطور که داره میره یه "رولور" (از اینا که جای فشنگهاش گرد هستش و از بقل میاد بیرون و گنگسترها برای افه جای فشنگش رو میچرخونن بعد یه دستی میزننش سر جاش. همونایی که باهاش "رولت روسی" بازی میکنن) از دستش میوفته زمین.
1:39:20
تو این صحنه "اسکار" و "هلن" (خدمتکار افسر "گوت" (آقا نخندین ناراحت میشه ها. خوب اسمشه دیگه.)) روبروی هم ایستادن طوری که "هلن" نزدیک به در هستش. تو صحنۀ بعد (کمتر از 1 ثانیه) میبینیم که "هلن" برای غافلگیر کردن "اسکار" میپره پشت سرش (3-2 متر اونطرفتر) اما "اسکار" شستش خبردار میشه و میچرخه و میزنه تو حال "هلن".
1:40:04
این کارگردانهای معروف سوتی هم میدن سوتی درست و حسابی میدن ها. به سمت چپ "هلن" (سمت راست تصویر) دقت کنین چون یه دقیقه دیگه (1:41:33) به صورت تابلوئی از این سمت یه نوری دیده میشه و کاملاً مشخصه که یه نفر وسط فیلم برداری یه چراغ رو روشن میکنه. برای اینکه شکی نمونده باشه به 2-1 دقیقه قبل (1:39:04) برین تا ببینین جایی که نور ازش میاد نه دری هست و نه پنجرهای که نور بیرون رو بتابونه توی زیرزمین، دیوار خالص هستش.
احتمالاً اگه خوب دقت کنین صدای "اسپیلبرگ" رو میشنوین که یه چیزی تو این مایهها میگه: "خدا مرگم بده ممّد اون چراغ چرا خاموشه!؟!" یا "خاک تو سرت حالا چه وقت لامپ عوض کردنه!؟!" یا "اینجا هیچکس به روح اعتقاد نداره!؟!" و یا "من مامانم رو میخوام!"
1:52:05
این افسر از خود راضی نازی فکر میکنه خیلی زرنگ هستش چون بین صحنهها (1:52:06) حالت دستهاش رو تغییر میده فکر هم میکنه کسی نمیفهمه.
اما انصافاً سرعت عملش بالاست چون ظرف همین 1 ثانیه تای آستینهاش رو باز کرده دوباره بسته دلیلش هم اینکه حالت تای آستینهاش عوض شده. در واقع در صحنۀ دوم اصلاً تا نزده (شاید به خاطر عجله) و فقط ماچاله کرده داده بالا که بعداً (1:52:25) درستش میکنه.
1:56:36
تولد "اسکار" هستش و کارگرها براش کیک پختن و 2 تا دختر بچه رو فرستادن که کیک رو بهش بدن. "اسکار" این دختر بچهها رو میبوسه (که بعد به خاطرش میره زندان). نکته اینجاست که تو این لحظه دستهای "اسکار" روی شونههای دختر هستش ولی تو صحنۀ بعد (1:56:37) دستهاش رو از روی لپهای دختر برمیداره.
2:13:29
این افسره مثل اینکه کلاً دوبارهکاری رو دوست داره. اون سری که 2 دفعه آب ریخت توی لیوان، این بار فنجونی که قبلاً آورده بود بالا تو صحنۀ بعد (2:13:30) دوباره میاره بالا. حالا اینجا چی سوراخ بوده من که نمیدونم.
2:28:51
اینجا "اولک" رو میبینیم که داره قندیلهای یخی که بیرون پنجرۀ واگن قطار آویزون هست رو میکنه تا "اشترن" توی یه قوطی آبشون کنه بده خلقالله بخورن. وقتی دوربین، قطار درحال عبور رو از بیرون نشون میده (2:29:07) شما هم مثل من برتری قوم یهود براتون اثبات میشه چون میبینین این قندیلها در هوایی کاملاً آفتابی (در حالی که توی صحنۀ قبل برف و بادی که از پنجره میاد تو کاملاً واضح هستش) شکل گرفته.
اما نکتۀ مبهم اینجاست که همۀ افراد درون این قطار یهودی هستن پس چرا فقط پنجرۀ این واگن (اون هم فقط همین پنجرهای که "اشترن" پشتش وایساده) قندیل بسته!؟! آخه چرا؟
2:31:47
از این صحنه خودم هم سر در نیاوردم. به فاصلۀ قطار تا پلهایی که برای پیاده شدن افراد آماده کردن دقت کنین. تو صحنۀ بعد (2:32:22) این فاصله بیشتر شده. اما مسئله اینه که تو هر دو صحنه پلها موازی دکلهای چراغ برق قرار دارن و اگه قرار به جابجایی باشه یا دکلها رو هم جابجا کردن (!!!) یا اینکه اساساً ریل قطار رو کندن بردن اونطرفتر (!!!!!!!!!! (بیخودی نشمر 10 تا هستن. این دفعه به هیچکس نر...ت)).
2:32:22
آب و هوای این منطقه کلاً عجیب وغریب هستش چون ظرف 2 ثانیه (2:32:24) چنان کولاکی شروع شده که چشم، چشم رو نمیبینه.
3:00:40
آخرای فیلم هستش و همه دارن با "اسکار شیندلر" وداع میکنن. "اسکار" از اینکه نتونسته آدمهای بیشتری رو از کارخونۀ چیپسسازی نازیها نجات بده ناراحت هستش به همین خاطر همه دورهاش میکنن تا بهش دلداری بدن اما یه دفعه "اسکار" رو جوّ فیلم "کینگ کونگ" میگیره (شاید هم یاد "بود اسپنسر" یا به قول خودمون "پاگـُنده" میوفته) و همه رو پرت میکنه عقب چون تو صحنۀ بعد (کمتر 1 ثانیه) میبینیم که هیچکس دورش نیست و ملت دوباره دارن میان جلو.
تموم گشت.
۲ نظر:
Great!
سلام. فهرست شیندلر رو دوست دارم اگه از این فیلمها خوشت میاد فیلم lives of others رو ببین . و البته life is beautiful. فعلا :)))
ارسال یک نظر