0:00:40
تبریک میگم. رکورد سوتی دادن شکسته شد. این فیلم سوتی دادن رو از تیتراژ شروع کرده.
تصاویر جنگیای که میبینین و اون صدای مسلسلی که از هلیکوپتر (آپاچی) شلیک میشه همه مربوط هستش به جنگ "عراق" و نه جنگ "خلیج" (آقا جون مادرت فیلتر نکن الان درستش میکنم. بابا حواسم نبود... دستت درد نکنه. چشم، پول قند و چایی و کیک و کلوچه و صبحانه و نهار و شام و خلال دندون و آب (البته از نوع معدنیش) و برق و گاز و تلفن و هوا و بقیه چیزها یادم هست. الان تقدیم میکنم... بله، دوستان توجه کنن که منظورم جنگ "خلیج ِ تا ابد فارس" بود.).
0:08:10
تو این صحنه میبینیم که "جک استارکس" از پنجرۀ سمت شاگرد با رانندۀ ماشین صحبت میکنه. بااینکه این صحنه از نمای دور و روبرو گرفته شده اما باتوجه به وضوح صدا موقع صحبت میشه گفت که شیشۀ ماشین پائین هستش (جدای از این اگه فرض بگیریم که این یارو خنگ هم بوده و شیشه رو پائین نداده وقتی ببینه صدای "جک" رو نمیفهمه شیشه رو میده پائین دیگه.) اما تو صحنۀ بعد (0:08:15) میبینیم که این شیشه بالا هستش. احتمالاً ماشین این آقاهه مثل اتاق ملاقات زندان از طریق گوشی تلفن با بیرون ارتباط داره.
0:12:56
پرستارهای از خدا بیخبر تیمارستان مثل زمانی که سربازهای امریکایی در خارج از کشورشون و پلیس "امریکا" در داخل کشور نصفشب میریزن تو خونۀ ملت بدبخت میریزن تو اتاق "جک" تا به "جک" و همۀ مأموران امریکایی در سراسر دنیا بگن که "مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی بیوفتی به پایش چو مور" (جالب اینجاست اواخر فیلم این مسأله درمورد "جک" در نقش "مور" و "دیمون" (پرستار مرد تیمارستان که شبها "جک" رو میبرد تو زیرزمین) در نقش "دست زور" هم تکرار میشه و میبینیم که "دیمون" خودش هم روانی شده.).
اما این پرستارها انقدر ذهنشون مشغول دادن پیام اخلاقی هستش که توجه نمیکنن "جک" چسب روی دهنش رو برمیداره (احتمالاً موقع چسبوندنش دهن "جک" باز بوده و زبونش هم چسبیده بهش و "جک" میخواسته درستش کنه) و دوباره میذاره سرجاش (0:13:01).
حالا من از کجا فهمیدم؟ از هوش و ذکاوت سرشار من که بگذریم میرسیم به اینکه "جک" اشتباهی یه تیکۀ دیگه از چسب (که کوچکتر از قبلی هستش) رو زده به دهنش و چون موقع کندن چسب جای دقیقش رو علامت نزده بوده جای اون رو هم اشتباه (یه خورده اومده سمت راست) میزنه.
اما مثل اینکه "جک" خودش هم متوجه اشتباهش شده و در صدد جبران اون براومده. چون دوباره تیکه چسب قبلی و جای دقیق اولیهاش رو پیدا کرده و همه چیز رو به حالت اول برگردونده (0:13:34).
0:13:34
خوب به چسبها و قفلهای ژاکت دقت کنین. همهشون از پشت بسته میشن. یعنی باید مریض رو روی شکم بخوابونن و چسبها رو ببندن بعدش مریض رو برگردونن و بذارنش تو اتاق انتظار دیار باقی. اما تو یه صحنه (0:37:12) میبینیم "جک" بدبخت که یه شب رو توی سردخونه مونده بیحال و به پشت (منظورم همون "طاق واز" قدیمیها هستش) روی تخت دراز کشیده و خِرتخِرت صدای چسبهای ژاکت میاد که یعنی پرستارها دارن ژاکت رو باز میکنن (فکر کردن همه مثل خودشون چیز هستن و نمیفهمن).
0:13:44
اینجا سوتی نداریم ولی یه نکتۀ جالب هست. اگه به رنگ زرد خیلی پررنگی که وسطهای ژاکت هستش دقت کنین میتونین تصور کنین چه بلایی سر افرادی که به این روش تحت درمان بودن میومده (اون طرف ژاکت رو نشون نمیدن. احتمالاً اون طرفش هم باید به رنگ قهوهای پررنگ باشه.).
0:14:26
تو سردخونهای که "جک" رو اونجا حبس میکردن 16 تا کشو وجود داشت. این لحظه اولین باری هستش که این کشوها دیده میشن. روی بعضی از این کشوها برچسب شماره هستش (تو این صحنه شمارههای 1-3-11-13-15-16 برچسب دارن.). وقتی دکتر "بکر" و پرستارها برای بردن "جک" به سردخونه میان (0:16:48) با اینکه همۀ کشوها دیده نمیشن ولی کاملاً واضح هستش که کشوی شمارۀ 4 هم برچسب داره.
"جک" تمام مدت (که شب هستش چون دکتر "بکر" اجازۀ این نوع درمان رو نداره و به صورت مخفیانه شبها این کار رو میکنه.) تو کشو بوده و اگه کسی به زیرزمین میومد صدای "جک" رو میشنید پس نمیشه گفت که کسی تو این مدت اومده و شمارهها رو عوض کرده. اساساً درطول فیلم بیننده به این نتیجه میرسه که این زیرزمین بدون استفاده هستش و به اون رفتوآمد نمیشه. اما مسألۀ جالب اینه که شمارهها همیشه (حتی بعد از تغییر کردن) با کشوها منطبق هستن یعنی مثلاً برچسب شمارۀ 1 روی کشوی اول هستش، برچسب شمارۀ 4 روی کشوی چهارم و الی آخر (معلومه در سوتی دادن دقت زیادی به خرج دادن).
درطول فیلم هربار که تصویر این کشوها دیده میشه برچسبها نسبت به دفعۀ قبل تغییر کردن.
نکتۀ جالب دیگه راجع به این کشوها اینکه دکتر و پرستارها هر بار "جک" رو توی کشوی شمارۀ 7 میذارن. 7 عددی هستش که بین مردم اکثر کشورها عددی مقدس محسوب میشه. احتمالاً کارگردان از این کارش منظوری داشته.
از طرف دیگه عدد 7 معمولاً با جملۀ "بهت رفت" همراه هستش و با توجه به اینکه توی این کشو حقیقتاً به "جک" میره ممکنه منظور کارگردان این هم بوده باشه.
0:14:27
این سوتی رو میتونین هرموقع که "جک" رو توی کشوی سردخونه میذارن ببینین. توی اون ظلمات همیشه یه نوری توی چشمهای "جک" وجود داره. البته این نور غیر از تصاویری هستش که هروقت مغز "جک" اتصال کوتاه میکنه دیده میشن. این نور میتونه مواردی مثل "نورامید"، کورسوی امید"، "آخرین بارقههای امید" و یا "نور چراغ دوربین" باشه.
0:19:15
تو این صحنه دکتر "لارنسون" داره با "جک" و دوست جدیدش (به قول خودش "رئیس سازمان ِ سازمانیافتهها") آقای "مکنزی" حال و احوال میکنه. "جک" هم با بیفرهنگی تمام میزنه تو حال دکتر و جوابهای سربالا بهش میده. بعداً به خاطر این بیادبی به حساب "جک" میرسیم، فعلاً یقۀ "جک" رو بچسبین. اگه دقت کنین بندهای لباس جک باز هستن اما تو صحنۀ بعد (0:19:18) "جک" بندهای لباسش رو بسته. نکتۀ اعجاب برانگیز اینه که "جک" این کار رو بدون دخالت دست انجام داده. "جک" یه بار دیگه هنرش رو به نمایش میذاره و تو صحنۀ بعد (0:19:26) باز هم بدون دخالت دست بندهای لباسش رو این بار باز میکنه.
0:31:50
احتمالاً "جک" پلاکش رو از میدون "گمرک" یا بازار "سید اِسمال" خریده. این پلاک از هرجا اومده مال ارتش "امریکا" نیست چون ارتش "امریکا" روی پلاکهاش تاریخ تولد افراد رو نمیزنه.
1:12:17
تو این صحنه "جک" از توی آینه بغل ماشین مراقب در کلیسا هستش تا وقتی دکتر "بکر" اومد بیرون بره حالش رو بگیره. "جک" وقتی دکتر رو میبینه انقدر هیجانزده میشه که یادش میره فیلم بردار با کل بند و بساطش کنار ماشین وایساده و بدون هماهنگی در ماشین رو باز میکنه. فیلم بردار هم که غافلگیر شده فرصت نمیکنه خودش رو از جلوی آینه بکشه کنار درنتیجه عکس خودش و متعلقاتش میوفته تو آینۀ ماشین.
تموم گشت.
۴ نظر:
چگونه مقامی شامخ خواهی حال آنکه از هفت شهر عشق حتی در شهر اول که همانا لینک دادن است نیز گام ننهادهای؟
با كمال تاسف بگم اصلا جالب نبود :-(
بار هم به جذابيت فيلم The Jacket
در ضمن بهتر منبع اين نقل قول ها رو در پست هات درج كني ، جون پر واضح يكي سري موارد رو خودت نمي دونستي و از جاي آوردي و نقل و قول كردي .
البته اگه ما ايراني ها اگه عادت كرده باشيم به حقوق مولفين احترام بزاريم.
باز هم سلام
غلط تايپي هم داشتم ...
;)
می بینم که همه ی برو بچ فعالند!
دم همتون گرم!
ارسال یک نظر