"اسپیلبرگ" به عنوان تهیهکنندۀ کار، کارگردانی این فیلم رو به یه سری از کـَت و کلفتهای کارگردانی سینما پیشنهاد میکنه چون میترسیده خودش نتونه انصاف رو در بیان داستان رعایت کنه.
"مارتین اسکورسیزی" این پیشنهاد رو رد میکنه چون اعتقاد داشته این کاری هستش که باید یه کارگردان یهودی انجامش بده. خیلی خین و خینریزی توی فیلم کم هستش اگه "اسکورسیزی" کارگردانش بود دیگه چی میشد؟
"رومن پولانسکی" (کارگردان فیلم هایی مثل "پیانیست" و "ماه تلخ" که معمولاً چند وقت یه بار میاد یه فیلم میسازه و همه رو جر وا جر میکنه و میره خونشون) هم که خودش از نجاتیافتگان "هولوکاست" (دوستان دقت کنن که آوردن این اسم به معنی تأیید یا تکذیب چیزی نیست. لطفاً از قول بنده چیزی نقل نشه. به دوستان زحمتکش وزارت محترم ارشاد هم خسته نباشید عرض میکنم) هستش گفته احساس میکنه هنوز آمادگی ساخت فیلمی درمورد این قضیه رو نداره. خدائیش "چنگیزخان" و "تیمورلنگ" هم اگه اونجا بودن تو روحیهشون تأثیر میذاشت و تا چند وقت اشتهای کشت و کشتارشون کور میشد.
"بیلی ویلدر" (تو نوشتن فیلمنامۀ اولیۀ فیلم هم بوده) هم که گفته من دیگه بازنشسته شدم و کار نمیکنم و خلاصه کلاس گذاشته. بالاخره هم همین آقای "ویلدر" هستش که "اسپیلبرگ" رو متقاعد میکنه که کارگردانی رو خودش به عهده بگیره.
"سیدنی لومت" هم اعتقاد داشته که همۀ حرفش رو راجع به "هولوکاست" قبلاً در فیلم "دلال" زده.
چون اجازۀ فیلم برداری در "آشوویتس" به "اسپیلبرگ" داده نمیشه کل قضیه رو یه جای دیگه میسازن و اونجا کار میکنن. تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
وقتی فیلم توی "اسرائیل" پخش میشه ملت هِرهِر میزنن زیر خنده چون آخر فیلم یه قطعهای به نام "اورشلیم طلایی" بوده که متعلق به سال 1967 (22 سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم) و یه آهنگ پاپ هستش. سازندگان فیلم هم که میبینن خیلی ضایع شد میگردن یه آهنگی به نام "اِلی اِلی" پیدا میکنن که زمان جنگ نوشته شده تا مناسبتر باشه.
طراح لباس برای اینکه بتونه بیش از 20.000 لباسی که برای فیلم نیاز داشتن تهیه کنه یه آگهی تبلیغاتی میده که چی؟ ما داریم دنبال لباسهای قدیمی میگردیم. از اونجایی که اوضاع اقتصادی در "لهستان" ترکمون هستش کلی آدم لباسهایی که از اون موقع نگه داشته بودن رو میارن برای فروش.
این فیلم پرخرجترین فیلم سیاه و سفید تاریخ سینمای جهان هستش که تا حالا ساخته شده. تا قبل از ساخت فیلم "فهرست شیندلر" این رکورد به مدت 30 سال متعلق بود به فیلم دیگهای در مورد جنگ دوم جهانی با نام "طولانیترین روز".
در ساخت این فیلم هیچ رنگ سبزی (چه در لباسها و چه جاهای دیگه) استفاده نشده چون این رنگ در فیلم سیاه و سفید خوب نشون داده نمیشه. اصولاً سازندگان به میزان نور و رنگ توی فیلم توجه خاصی کردن تا نمایش فیلم خوب از آب دربیاد تا جایی که واقعی شدن یا نشدن فیلم رو بیخیال شدن.
"فهرست شیندلر" بعد از فیلم "آپارتمان" (1960) اولین فیلم سیاه و سفید هستش که "اسکار" بهترین فیلم رو دریافت کرده.
"فهرست شیندلر" واقعی گم و گور شده بوده تا اینکه در سال 1999 همراه با یه سری وسائل دیگه متعلق به "اسکار شیندلر" داخل چمدونی در اتاق زیر شیروونی آپارتمانش (جایی که تا چند ماه قبل از مرگش اونجا زندگی میکرده) پیدا میشه.
اول فیلم که نازیها دارن همۀ یهودیها رو یه جا کـُپه میکنن جمعیت دیده میشن که دارن از روی یه پل رد میشن تا به محلۀ کلیمیهای شهر "کراکوف" برن. اما در واقع محلۀ کلیمیها همون طرف پل هستش که خلقالله دارن ازش میان. باز هم چون اجازۀ فیلم برداری به گروه سازندۀ فیلم داده نشده (ما نفهمیدیم بالاخره دنیا دست کیه؟ همه که میگن یهودیها دنیا رو میچرخونن و اصولاً خر اینها از کرّهگی دم داشته اندازۀ چی! اینها رو که هیچ کجا راه نمیدن!) مجبور شدن اینطوری به بیننده رکب بزنن که بنده حالشون رو گرفتم و بینندگان عزیز رو آگاه کردم.
اون دختربچۀ قرمزپوش که توی فیلم حضور داره (و همونطور که تو یه مطلب دیگه توضیح دادم با لباس قرمزش دهن کلیۀ عوامل فیلم رو مورد عنایت قرار داده. تازه اول میخواستن فیلم رو به زبون لهستانی و آلمانی با زیرنویس انگلیسی بسازن که خدا میزنه پس یقۀ "اسپیلبرگ" و از این کار پشیمونش میکنه. انصافاً در اون صورت ساخت فیلم وا مصیبتا میشد.) یه شخصیت واقعی هستش منتهی در واقعیت بر خلاف داستان فیلم این دختر نجات پیدا میکنه و بعدها یه شرح حال از خودش با نام "دختر کـُت قرمزی: یک خاطره" (The Girl in the Red Coat: A Memoir. با حال ترجمهاش کردم نه؟ پس تا برنامۀ بعد!) مینویسه.
بدون درنظر گرفتن تورم، فیلم "فهرست شیندلر" پرسودترین (البته سود ناخالص. بعد از پرداخت مالیات وعوارض دیگه اندازۀ فیلم "کلاه قرمزی" هم تهش نمیمونه.) فیلم سیاه و سفید تاریخ سینما هستش. این فیلم داخل "امریکا" معادل 96 میلیون دلار و در سراسر دنیا معادل 321 میلیون دلار فروش کرده.
سنگچین کردن قبر مرده (صحنۀ پایانی فیلم) بین یهودیها رسم هستش و با مطالعات دقیق اثبات شده که بر فشار قبر تأثیری نداره پس نگران "اسکار" نباشین، جاش راحته.
در واقعیت "ایساک اشترن" نبوده که فهرست رو برای "اسکار" تنظیم کرده. کسانی که از این واقعه جان سالم به در بردن میگن که فهرست رو یه نفر به نام "مارسل گولدبرگ" تنظیم کرده. این افراد "گولدبرگ" رو همراه با فحش و بدوبیراه یاد میکنن چون میگن این بابا آدم بیوجدانی بوده و پول میگرفته تا اسم افراد رو توی لیست بنویسه. البته تا اینجاش موردی نداره ولی مسأله اینجاست که "گولدبرگ" به جای اینها اسم یه عده رو از لیست حذف میکرده (چون "اسکار" به اندازۀ پولش میتونسته نفرات رو نجات بده. حتماً آخر فیلم یادتون هست که "اسکار" زار میزنه و مثل "الیور توئیست" هی میگه: یه دانه (البته اونجا یه کاسه بوده) بیشتر، فقط یه دانه بیشتر...).
در واقعیت "اسکار" به خاطر بوس کردن دختر یهودی (اونطور که فیلم نشون میده) بازداشت نشده بلکه چندین بار به خاطر معامله در بازار سیاه بازداشت شده.
کار تولید فیلم "فهرست شیندلر" 72 روزه یعنی 4 روز هم زودتر از برنامه تموم شده.
"اسپیلبرگ" برای نقش "آمون گوت" (افسر نازی) شخصی به نام "رالف فینس" رو انتخاب کرده. حالا بگو چرا؟ به دلیل "تمایلات جنسی شیطانی" آقای "فینس". این مسأله رو تو فیلم به وضوح میشه دید و "اسکار" هم برای عزیزان روشندل در یه صحنه کاملاً این قضیه رو تشریح میکنه.
وقتی فیلم "پارک ژوراسیک" در مرحلۀ پس از تولید (تدوین، جلوههای ویژه و ...) بوده "اسپیلبرگ" مجبور میشه به خاطر فیلم "فهرست شیندلر" به "لهستان" بره و از دور حواسش به فیلم "پارک ژوراسیک" هم باشه. "اسپیلبرگ" این کار رو با کمک "جورج لوکاس" و از طریق ماهواره انجام میداده.
"اسپیلبرگ" بابت این کار حقوقی نگرفته چون اعتقاد داشته این پول "خونبها" حساب میشه. در حقیقت دستمزدش رو به بنیاد "هولوکاست" (اینجا منظور معنای عام "هولوکاست" یعنی "کشتار دسته جمعی" هستش و این بنیاد هم مؤسسهای برای جمعآوری و نگهداری مدارک مربوط به این نوع جنایات هستش.) تقدیم کرده. خدا عوض خیر بهش بده.
همونطور که قبلاً گفتم کارگردانی فیلم به "رومن پولانسکی" که خودش از نجاتیافتگان "هولوکاست" (و یا به قول خودم "چیپسو کاست") هستش پیشنهاد شد که قبول نکرد.
جالبه که بدونین "پولانسکی" تا 8 سالگی در شهر "کراکوف" (جایی که حوادث فیلم در اون اتفاق میوفته) زندگی میکرده یعنی تا روزی که نازیها اقدام به پاکسازی یهودیهای شهر (صحنههای این اتفاق در اوایل فیلم به نمایش در اومده) میکنن. در این روز "پولانسکی" از شهر فرار میکنه اما مادرش گیر میوفته و بعداً در "آشوویتس" تبدیل به "کنتاکی" میشه. احتمالاً دید فوقالعاده منفی "پولانسکی" به دنیا به خاطر همین خاطرات تلخ کودکی هستش.
"رومن پولانسکی" بعداً خودش فیلمی رو در مورد "جنگ دوم جهانی" و "هولوکاست" با نام "پیانیست" میسازه.
موقع فیلم برداری چون جوّ کار خیلی غمانگیز بوده "اسپیلبرگ" از رفیقش که "رابین ویلیامز" باشه میخواد که یه سری جینگولکبازی دربیاره تا ملت حال کنن و برای ادامۀ کار روحیه بگیرن.
"اسپیلبرگ" 34 سال بعد از ترک تحصیل به دانشگاهی که توش درس میخونده برمیگرده و فیلم "فهرست شیندلر" رو به عنوان پروژه درسی به استادش ارائه میده و بالاخره با تلاش و پشتکار بسیار "لیسانس هنر" میگیره.
جالب اینجاست که برای گذروندن این کلاس معمولاً یه فیلم کوتاه ارائه میشه (خوب از دانشجو بیشتر هم نباید انتظار داشت دیگه) در حالی که فیلم "فهرست شیندلر" با تیتراژ پایانی چند ثانیه هم بیشتر از 3 ساعت و 15 دقیقه طول میکشه.
آخر فیلم که یهودیهای نجاتیافته دارن میرن که یه شهر بیصاحب مونده رو بگیرن تا توش زندگی کنن (مثل اینکه ناف اینها رو با اشغال بریدن) "اسپیلبرگ" هم قاطی جمعیت هستش. فقط نپرسین کدومه که نمیدونم ولی از اونجایی که "اسپیلبرگ" توی گور هم اون کلاه لبهدار رو از سرش برنمیداره شاید بشه از این طریق پیداش کرد.
یه گله آدم پیشنهاد شرکت در این پروژه رو رد کردن که نمیدونم با "اسپیلبرگ" حال نمیکردن یا از عواقب دست داشتن توی همچین کاری میترسیدن. به عنوان مثال یه نقش به خانم "جولیت بینوشه" پیشنهاد میشه که به بهونۀ اینکه خوشش نمیاد تو فیلم لخت بشه بعد هم به زور نازیها دعوت حق رو لبیک بگه این پیشنهاد رو رد میکنه. "اسپیلبرگ" بازی در فیلم "پارک ژوراسیک" رو هم به ایشون پیشنهاد میکنه که این بار به خاطر بازی در یه فیلم دیگه دست رد به سینۀ "اسپیلبرگ" میزنه. قضیه جوون ضایع کنی بوده.
"اسپیلبرگ" هم که ظاهراً بهش برخورده بوده وقتی "کوین کاستنر" و "مل گیبسون" و "هریسون فورد" آمادگیشون رو برای بازی در نقش "اسکار شیندلر" اعلام میکنن میزنه تو حالشون و میگه نمیخوام یه ستاره این نقش رو بازی کنه چون حواس بیننده رو از داستان فیلم پرت میکنه.
وقتی "رالف فینس" (بازیگر نقش "آمون گوت" افسر نازی) به یکی از نجاتیافتگان (یکی از افراد لیست) معرفی میشه اون بندۀ خدا بیاختیار شروع میکنه مثل بید لرزیدن چون "رالف فینس" خیلی زیاد شبیه افسر نازی واقعی بوده. بیچاره رو ببین چیکارش کردن که میدونه 50-40 ساله یارو مرده ولی بازم ازش میترسه. خدا "هیتلر" رو نیامرزه. ایشاالله اون دنیا از ناخن دارش بزنن.
در صحنهای از فیلم (1:17:25) که "اسکار" با ماشین داخل اردوگاه میشه از جلوی پسری رد میشه که زانو زده و دستاشو گرفته بالا و یه تابلو انداخته گردنش که روی تابلو به زبون آلمانی نوشته "من یه سیبزمینی دزد هستم". آدم یاد "مکتب" و "آمیرزا" و این چیزا میوفته.
تموم گشت.
"مارتین اسکورسیزی" این پیشنهاد رو رد میکنه چون اعتقاد داشته این کاری هستش که باید یه کارگردان یهودی انجامش بده. خیلی خین و خینریزی توی فیلم کم هستش اگه "اسکورسیزی" کارگردانش بود دیگه چی میشد؟
"رومن پولانسکی" (کارگردان فیلم هایی مثل "پیانیست" و "ماه تلخ" که معمولاً چند وقت یه بار میاد یه فیلم میسازه و همه رو جر وا جر میکنه و میره خونشون) هم که خودش از نجاتیافتگان "هولوکاست" (دوستان دقت کنن که آوردن این اسم به معنی تأیید یا تکذیب چیزی نیست. لطفاً از قول بنده چیزی نقل نشه. به دوستان زحمتکش وزارت محترم ارشاد هم خسته نباشید عرض میکنم) هستش گفته احساس میکنه هنوز آمادگی ساخت فیلمی درمورد این قضیه رو نداره. خدائیش "چنگیزخان" و "تیمورلنگ" هم اگه اونجا بودن تو روحیهشون تأثیر میذاشت و تا چند وقت اشتهای کشت و کشتارشون کور میشد.
"بیلی ویلدر" (تو نوشتن فیلمنامۀ اولیۀ فیلم هم بوده) هم که گفته من دیگه بازنشسته شدم و کار نمیکنم و خلاصه کلاس گذاشته. بالاخره هم همین آقای "ویلدر" هستش که "اسپیلبرگ" رو متقاعد میکنه که کارگردانی رو خودش به عهده بگیره.
"سیدنی لومت" هم اعتقاد داشته که همۀ حرفش رو راجع به "هولوکاست" قبلاً در فیلم "دلال" زده.
چون اجازۀ فیلم برداری در "آشوویتس" به "اسپیلبرگ" داده نمیشه کل قضیه رو یه جای دیگه میسازن و اونجا کار میکنن. تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
وقتی فیلم توی "اسرائیل" پخش میشه ملت هِرهِر میزنن زیر خنده چون آخر فیلم یه قطعهای به نام "اورشلیم طلایی" بوده که متعلق به سال 1967 (22 سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم) و یه آهنگ پاپ هستش. سازندگان فیلم هم که میبینن خیلی ضایع شد میگردن یه آهنگی به نام "اِلی اِلی" پیدا میکنن که زمان جنگ نوشته شده تا مناسبتر باشه.
طراح لباس برای اینکه بتونه بیش از 20.000 لباسی که برای فیلم نیاز داشتن تهیه کنه یه آگهی تبلیغاتی میده که چی؟ ما داریم دنبال لباسهای قدیمی میگردیم. از اونجایی که اوضاع اقتصادی در "لهستان" ترکمون هستش کلی آدم لباسهایی که از اون موقع نگه داشته بودن رو میارن برای فروش.
این فیلم پرخرجترین فیلم سیاه و سفید تاریخ سینمای جهان هستش که تا حالا ساخته شده. تا قبل از ساخت فیلم "فهرست شیندلر" این رکورد به مدت 30 سال متعلق بود به فیلم دیگهای در مورد جنگ دوم جهانی با نام "طولانیترین روز".
در ساخت این فیلم هیچ رنگ سبزی (چه در لباسها و چه جاهای دیگه) استفاده نشده چون این رنگ در فیلم سیاه و سفید خوب نشون داده نمیشه. اصولاً سازندگان به میزان نور و رنگ توی فیلم توجه خاصی کردن تا نمایش فیلم خوب از آب دربیاد تا جایی که واقعی شدن یا نشدن فیلم رو بیخیال شدن.
"فهرست شیندلر" بعد از فیلم "آپارتمان" (1960) اولین فیلم سیاه و سفید هستش که "اسکار" بهترین فیلم رو دریافت کرده.
"فهرست شیندلر" واقعی گم و گور شده بوده تا اینکه در سال 1999 همراه با یه سری وسائل دیگه متعلق به "اسکار شیندلر" داخل چمدونی در اتاق زیر شیروونی آپارتمانش (جایی که تا چند ماه قبل از مرگش اونجا زندگی میکرده) پیدا میشه.
اول فیلم که نازیها دارن همۀ یهودیها رو یه جا کـُپه میکنن جمعیت دیده میشن که دارن از روی یه پل رد میشن تا به محلۀ کلیمیهای شهر "کراکوف" برن. اما در واقع محلۀ کلیمیها همون طرف پل هستش که خلقالله دارن ازش میان. باز هم چون اجازۀ فیلم برداری به گروه سازندۀ فیلم داده نشده (ما نفهمیدیم بالاخره دنیا دست کیه؟ همه که میگن یهودیها دنیا رو میچرخونن و اصولاً خر اینها از کرّهگی دم داشته اندازۀ چی! اینها رو که هیچ کجا راه نمیدن!) مجبور شدن اینطوری به بیننده رکب بزنن که بنده حالشون رو گرفتم و بینندگان عزیز رو آگاه کردم.
اون دختربچۀ قرمزپوش که توی فیلم حضور داره (و همونطور که تو یه مطلب دیگه توضیح دادم با لباس قرمزش دهن کلیۀ عوامل فیلم رو مورد عنایت قرار داده. تازه اول میخواستن فیلم رو به زبون لهستانی و آلمانی با زیرنویس انگلیسی بسازن که خدا میزنه پس یقۀ "اسپیلبرگ" و از این کار پشیمونش میکنه. انصافاً در اون صورت ساخت فیلم وا مصیبتا میشد.) یه شخصیت واقعی هستش منتهی در واقعیت بر خلاف داستان فیلم این دختر نجات پیدا میکنه و بعدها یه شرح حال از خودش با نام "دختر کـُت قرمزی: یک خاطره" (The Girl in the Red Coat: A Memoir. با حال ترجمهاش کردم نه؟ پس تا برنامۀ بعد!) مینویسه.
بدون درنظر گرفتن تورم، فیلم "فهرست شیندلر" پرسودترین (البته سود ناخالص. بعد از پرداخت مالیات وعوارض دیگه اندازۀ فیلم "کلاه قرمزی" هم تهش نمیمونه.) فیلم سیاه و سفید تاریخ سینما هستش. این فیلم داخل "امریکا" معادل 96 میلیون دلار و در سراسر دنیا معادل 321 میلیون دلار فروش کرده.
سنگچین کردن قبر مرده (صحنۀ پایانی فیلم) بین یهودیها رسم هستش و با مطالعات دقیق اثبات شده که بر فشار قبر تأثیری نداره پس نگران "اسکار" نباشین، جاش راحته.
در واقعیت "ایساک اشترن" نبوده که فهرست رو برای "اسکار" تنظیم کرده. کسانی که از این واقعه جان سالم به در بردن میگن که فهرست رو یه نفر به نام "مارسل گولدبرگ" تنظیم کرده. این افراد "گولدبرگ" رو همراه با فحش و بدوبیراه یاد میکنن چون میگن این بابا آدم بیوجدانی بوده و پول میگرفته تا اسم افراد رو توی لیست بنویسه. البته تا اینجاش موردی نداره ولی مسأله اینجاست که "گولدبرگ" به جای اینها اسم یه عده رو از لیست حذف میکرده (چون "اسکار" به اندازۀ پولش میتونسته نفرات رو نجات بده. حتماً آخر فیلم یادتون هست که "اسکار" زار میزنه و مثل "الیور توئیست" هی میگه: یه دانه (البته اونجا یه کاسه بوده) بیشتر، فقط یه دانه بیشتر...).
در واقعیت "اسکار" به خاطر بوس کردن دختر یهودی (اونطور که فیلم نشون میده) بازداشت نشده بلکه چندین بار به خاطر معامله در بازار سیاه بازداشت شده.
کار تولید فیلم "فهرست شیندلر" 72 روزه یعنی 4 روز هم زودتر از برنامه تموم شده.
"اسپیلبرگ" برای نقش "آمون گوت" (افسر نازی) شخصی به نام "رالف فینس" رو انتخاب کرده. حالا بگو چرا؟ به دلیل "تمایلات جنسی شیطانی" آقای "فینس". این مسأله رو تو فیلم به وضوح میشه دید و "اسکار" هم برای عزیزان روشندل در یه صحنه کاملاً این قضیه رو تشریح میکنه.
وقتی فیلم "پارک ژوراسیک" در مرحلۀ پس از تولید (تدوین، جلوههای ویژه و ...) بوده "اسپیلبرگ" مجبور میشه به خاطر فیلم "فهرست شیندلر" به "لهستان" بره و از دور حواسش به فیلم "پارک ژوراسیک" هم باشه. "اسپیلبرگ" این کار رو با کمک "جورج لوکاس" و از طریق ماهواره انجام میداده.
"اسپیلبرگ" بابت این کار حقوقی نگرفته چون اعتقاد داشته این پول "خونبها" حساب میشه. در حقیقت دستمزدش رو به بنیاد "هولوکاست" (اینجا منظور معنای عام "هولوکاست" یعنی "کشتار دسته جمعی" هستش و این بنیاد هم مؤسسهای برای جمعآوری و نگهداری مدارک مربوط به این نوع جنایات هستش.) تقدیم کرده. خدا عوض خیر بهش بده.
همونطور که قبلاً گفتم کارگردانی فیلم به "رومن پولانسکی" که خودش از نجاتیافتگان "هولوکاست" (و یا به قول خودم "چیپسو کاست") هستش پیشنهاد شد که قبول نکرد.
جالبه که بدونین "پولانسکی" تا 8 سالگی در شهر "کراکوف" (جایی که حوادث فیلم در اون اتفاق میوفته) زندگی میکرده یعنی تا روزی که نازیها اقدام به پاکسازی یهودیهای شهر (صحنههای این اتفاق در اوایل فیلم به نمایش در اومده) میکنن. در این روز "پولانسکی" از شهر فرار میکنه اما مادرش گیر میوفته و بعداً در "آشوویتس" تبدیل به "کنتاکی" میشه. احتمالاً دید فوقالعاده منفی "پولانسکی" به دنیا به خاطر همین خاطرات تلخ کودکی هستش.
"رومن پولانسکی" بعداً خودش فیلمی رو در مورد "جنگ دوم جهانی" و "هولوکاست" با نام "پیانیست" میسازه.
موقع فیلم برداری چون جوّ کار خیلی غمانگیز بوده "اسپیلبرگ" از رفیقش که "رابین ویلیامز" باشه میخواد که یه سری جینگولکبازی دربیاره تا ملت حال کنن و برای ادامۀ کار روحیه بگیرن.
"اسپیلبرگ" 34 سال بعد از ترک تحصیل به دانشگاهی که توش درس میخونده برمیگرده و فیلم "فهرست شیندلر" رو به عنوان پروژه درسی به استادش ارائه میده و بالاخره با تلاش و پشتکار بسیار "لیسانس هنر" میگیره.
جالب اینجاست که برای گذروندن این کلاس معمولاً یه فیلم کوتاه ارائه میشه (خوب از دانشجو بیشتر هم نباید انتظار داشت دیگه) در حالی که فیلم "فهرست شیندلر" با تیتراژ پایانی چند ثانیه هم بیشتر از 3 ساعت و 15 دقیقه طول میکشه.
آخر فیلم که یهودیهای نجاتیافته دارن میرن که یه شهر بیصاحب مونده رو بگیرن تا توش زندگی کنن (مثل اینکه ناف اینها رو با اشغال بریدن) "اسپیلبرگ" هم قاطی جمعیت هستش. فقط نپرسین کدومه که نمیدونم ولی از اونجایی که "اسپیلبرگ" توی گور هم اون کلاه لبهدار رو از سرش برنمیداره شاید بشه از این طریق پیداش کرد.
یه گله آدم پیشنهاد شرکت در این پروژه رو رد کردن که نمیدونم با "اسپیلبرگ" حال نمیکردن یا از عواقب دست داشتن توی همچین کاری میترسیدن. به عنوان مثال یه نقش به خانم "جولیت بینوشه" پیشنهاد میشه که به بهونۀ اینکه خوشش نمیاد تو فیلم لخت بشه بعد هم به زور نازیها دعوت حق رو لبیک بگه این پیشنهاد رو رد میکنه. "اسپیلبرگ" بازی در فیلم "پارک ژوراسیک" رو هم به ایشون پیشنهاد میکنه که این بار به خاطر بازی در یه فیلم دیگه دست رد به سینۀ "اسپیلبرگ" میزنه. قضیه جوون ضایع کنی بوده.
"اسپیلبرگ" هم که ظاهراً بهش برخورده بوده وقتی "کوین کاستنر" و "مل گیبسون" و "هریسون فورد" آمادگیشون رو برای بازی در نقش "اسکار شیندلر" اعلام میکنن میزنه تو حالشون و میگه نمیخوام یه ستاره این نقش رو بازی کنه چون حواس بیننده رو از داستان فیلم پرت میکنه.
وقتی "رالف فینس" (بازیگر نقش "آمون گوت" افسر نازی) به یکی از نجاتیافتگان (یکی از افراد لیست) معرفی میشه اون بندۀ خدا بیاختیار شروع میکنه مثل بید لرزیدن چون "رالف فینس" خیلی زیاد شبیه افسر نازی واقعی بوده. بیچاره رو ببین چیکارش کردن که میدونه 50-40 ساله یارو مرده ولی بازم ازش میترسه. خدا "هیتلر" رو نیامرزه. ایشاالله اون دنیا از ناخن دارش بزنن.
در صحنهای از فیلم (1:17:25) که "اسکار" با ماشین داخل اردوگاه میشه از جلوی پسری رد میشه که زانو زده و دستاشو گرفته بالا و یه تابلو انداخته گردنش که روی تابلو به زبون آلمانی نوشته "من یه سیبزمینی دزد هستم". آدم یاد "مکتب" و "آمیرزا" و این چیزا میوفته.
تموم گشت.
۲ نظر:
چه اطلاعات باحالی!
پیشنهاد می کنم پته فیلمایی رو که رو بورس هستشو اینجوری بریزی روی مایتابه!
می خوام وقتی خوندم برم فیلمو واسه بقیه بزارم! پز اطلاعات بدم!!!
سلام
باز هم عالی بود. فقط کاش میگفتی آپارتمان چه زمانی اسکار گرفته.
ارسال یک نظر